کد مطلب:313797 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:238

خاطره ای که پزشکان معالج را شگفت زده کرد
جناب حجةالاسلام و المسلمین امام جمعه ی محترم شهرك قدس جناب آقای حاج سید جواد موسوی زنجانی طی مرقومه ای به انتشارات مكتب الحسین علیه السلام كرامتی را از حضرت ام البنین علیهاالسلام می نویسند:

یكی از فرزندانم، روزی هنگام غروب از مدرسه به خانه آمد، در حالیكه برخلاف سایر روزها، از شدت سردرد می نالید و آثار ناراحتی و بیماری شدیدا از چهره اش هویدا بود. دائما حالت تهوع داشت. از مشاهده ی این صحنه، سخت ناراحت شده، وی را نزد دكتر شمس بردم ولی متأسفانه دكتر نامبرده در تشخیص بیماری دچار اشتباه گردید. وی گفت: مسئله ای نیست، این بچه گرفتار سرماخوردگی شده است! و سپس برای او نسخه ای نوشت و داروهای زیادی را تجویز نمود و توصیه كرد: من امشب در بیمارستان سینا كشیك هستم، اگر وضع بیمار خوب نبود فورا با بیمارستان تماس بگیرید.

بیمار داروها را مصرف كرد و هیچ گونه اثر مثبتی در بهبودی وضع وی مشاهده نمی شد، بلكه به عكس وضع بیمار پی درپی وخیمتر می شد. پس از نیمه شب با دكتر،



[ صفحه 84]



كه نوبت كشیكش در بیمارستان سینا بود، تماس گرفته گفتم دوا و درمان شما هیچ تأثیری در وضع بیمار ندارد و فعلا به حالت اغماء افتاده است. پزشك نامبرده گفت: فورا بیمار را به بیمارستان مهر منتقل كنید پس از انتقال به بیمارستان و معاینه ی دكتر متخصص از وی، اظهار گردید كه، بیماری فرزندتان مننژیت حاد بوده، تمام مغزش را چرك فراگرفته و زمان معالجه گذشته است و هیچ كاری نمی شود صورت داد. اظهارات دكتر باعث ناراحتی شدید پدر و مادر و بستگان بیمار شد، به گونه ای كه بعضی از آنها از شدت ناراحتی فریاد كشیده به زمین افتادند.

عاقبت شورای پزشكی تشكیل شد و پزشكانی از خارج بیمارستان نیز برای معاینه بیمار بالای سر وی حاضر گذشتند. وزیر بهداری وقت توصیه هایی پیرامون دقت در معالجه ی بیمار نمود. مع الوصف، معالجات هیچ گونه تأثیری نداشت حال بیمار هم روز به روز وخیمتر می شد فرزندم یك هفته در حالت كما و بیهوشی قرار داشت، تا اینكه شب تاسوعا فرارسید. حقیر دیدم كه مریض از یك سو از تمام اسباب ظاهری و معالجه ی اطبا مأیوس شده از سوی دیگر در داخل منزل با شیون و ناله ی مادر و خواهران و مردان و بستگان دیگر بیمار مواجه بودم. ناگزیر دو ركعت نماز خواندم و صد مرتبه صلوات فرستاده ثوابش را به حضرت ام البنین علیهاالسلام مادر حضرت ابوالفضل قمر بنی هاشم علیه السلام هدیه نمودم و خطاب به آن بانوی بزرگوار عرضه داشتم: با توجه به این كه هر فرزند صالحی مطیع دستورات مادر خود می باشد از تو ای بانوی باعظمت و همسر شایسته ی امیرالمؤمنین علیه السلام درخواست می كنم از فرزند خود باب الحوائج حضرت عباس بن علی علیهماالسلام بخواهی كه از خدا شفای فرزندم را بگیرد.

حدود سپیده ی صبح بود كه فرد همراه بیمار، از بیمارستان تلفن زد و گفت بیمار از حالت كما بیرون آمده و شفا یافته است چنانكه گویی اصلا مریض نبوده است! حقیر با عجله به بیمارستان رفتم و در آنجا بچه را در حالت عادی دیدم، و این در حالی بود كه اطبای معالج اظهار می كردند فرزندم اگر به احتمال یك در هزار هم شفا پیدا كند، قطعا چشم و گوش خود را از دست می دهد و یا فلج می شود. اما از عنایت حضرت باب الحوائج، دخترم كه نامزد هم بود هیچ گونه نقص عضو یا مشكل دیگری نیافت و هم اكنون نیز دارای دو فرزند می باشد.



[ صفحه 85]



ضمنا گفتنی است در همان شب كه حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام فرزندم را شفا داد، یكی از بانوان صالحه ی محل حضرت ابوالفضل علیه السلام را در خواب دیده و حضرت به وی فرموده بود: موسوی توسط مادرم شفای فرزندش را از من خواسته بود، من از خداوند شفای او را گرفتم. توصیه می شود كه ایشان همیشه به عزاداران من توجه داشته باشد. طبق دستور حضرت، هر ساله روز تاسوعا هیئت های عزاداری به صورت سینه زنی و زنجیرزنی به منزل ما می آیند دو رأس گوسفند به آنها داده می شود.

ز سوز تشنگی گردیده بی تاب



چو لاله داغدار و دل غمین است

زبان حال آن مادر چنین است



همی فرمود با قلب حزینی

اویلی كیف لی ام البنینی



كه یعنی من كجا ام البنینم

كه با داغ عزیزانم قرینم



مرا ام البنین دیگر ندانید

به این نامم دگر هرگز نخوانید



سخن با من به جز از غم مگویید

دل شاد از من گریان مجویید



شنیدم دست عباسم جدا شد

جدا از تن به دشت كربلا شد



شنیدستم من دل زار خسته

كه فرقش با عمود كین شكسته



شنیدستم به روی خار و خاره

تنش افتاده بی سر پاره پاره



شنیدستم لب عطشان بر آب

ز سوز تشنگی گردیده بی تاب



دریغا در جهان آمد شكستم

كه بر مرگ عزیزان نشستم



اگر عباس من می داشت دستی

به كار او نمی آمد شكستی



اگر دست ستیزش بود عباس

كجا می شد اسیر قوم خناس



ولی با این همه گریان و نالان

منم بهر حسین آن جان جانان



كه من هستم كنیز باب و مامش

حسین شاه است و عباسم غلامش



(صفا) با چشم گریان تن پر از تب

سرود این مرثیت را در دل شب



به امید عطای خسرو ناس

امیر كاروان عشق عباس [1] .





[ صفحه 86]




[1] اشك شمع، ص 28، اثر طبع: علي سهرابي (صفا) تويسركان.